رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

قندعسل مامان ،عشقم ، دوست دارم

چند هفته تا امدنت

سلام نفسم. چند هفته دیگه بیشتر نمونده تا تولدت.اما واسه ی مامان خیلی دیر میگذره.دلم تنگه برای بغل کردنت –بوییدنت وبوسیدنت.بی تابم واسه ی واسه ی اومدنت وبودنت.دل تو دلم نیست بر ای دیدنت توی لباسی که مامان بزرگ(مامان معصومه)به سلیقه ی مامان واست  خریده .خلاصه بی صبرانه منتظریم هم مامان هم بابا. ...
27 فروردين 1392

چهار شنبه سوری

  تو چهار شنبه سوری کار خاصی نکردیم  نه آتیش بازی کریم و نه ترقه بازی. برای اینکه عسل مامان دلارام هنوز خیلی کوچیک .این عکس رو گرفتیم از رادمهر جان و بابا بزرگش(بابای مامان دل آرام).برای یادگاری...     ...
18 فروردين 1392

آهای آهای سیزدتون به در

  آهای  سیزدتون بدر دشمناتون در به در رفقاتون گل به سر گرفتاریاتون زود به در خوشیهاتون هزار برابر     ما امسال همگی  دم استخر بالای خونه ی ننه مولود بودیم...              خیلی خوش گذشت جاتون خالی بود.. .   این سه چرخه خوشگلو بابا امیر و مامان دلآرام عیدی برای فسقل مامان خریدن....                جوجه هایی رو که توی عکس  زیر هستند برای پریسا جون (دختر خاله مامان دل آرام)هستن.....    فرار کنید الان...
18 فروردين 1392

نوروزتان پیروز هر روزتان نوروز

    کلاغه روی دیوار صدا می کرد قار و قار میگفت خبر خبر دار آمده فصل بهار هوا شده پاک پاک سبزه در اومد از خاک برفها دیگه آب شدند چشمه ها پر آب شدند بهار و عید نوروز  آمده اند امروز با سبدای پر گل با لاله و با سنبل در این بهار زیبا دنیا شده با صفا رادمهر جان در روز تحویل سال 1392 پایان 10 ماهگی اش بود....   قند عسل مامان،بعد از عید دیدنی از بزرگترها در فامیل و دوستان،با مامان و باباو خانواده ی خاله ی مامان دل آرام (خاله آرزو) ودایی مامان دل آرام(دایی امید)و همسرشون به شمال رفت.ما به ییلاق دوستمون در پره سر به مهمونی 3_4 روزه رفتیم.جای همگی خ...
18 فروردين 1392
1